از کتاب فقر انفاق
....... طرح
بدون احتیاج به جستوجوى زیاد، فقر را مىتوان به ندارى و نیازمندى ترجمه کرد.
و انگیزهى این ندارى و نیازمندى مىتواند:
ناتوانى،
تنبلى، اسراف
ظلم و استعمار
و یا سیاستهاى سرمایهدارى باشند.
بررسى پدیدهى فقر، بدون در نظر گرفتن این انگیزههاى مختلف و عوامل گوناگون، یک بررسى سطحى و در عین حال بیمار است. سطحى است؛ چون از ژرفا و از عوامل فقر بیگانه است. و بیمار است؛ چون توانایى درمان و مبارزه را ندارد. آخر هنگامى که علت یک پدیده و مرض مشخص نباشد و یا مبهم باشد، درگیرى و درمان کار آسانى نیست و چه بسا خود باعث توسعهى مرض و گسترش بیمارى گردد.
بر اساس همین عوامل مىتوان فقر را دسته بندى کرد و بررسى نمود.
فقر سرمایهدارى
فقر استعمارى
فقر خودساخته
فقر طبیعى
سپس با این طرح و بررسى، مىتوان به دنبال راه حلى رفت و مىتوان راه حلهاى اشتراکى و اقتصاد ارشادى را نقد زد و ارزیابى نمود و به راه حل جامع و گسترده رسید.
باید توضیح بدهم که طرح مسألهى فقر و حل آن، در زمینهاى است که طبیعت، غنى و سرشار است و در هنگامى است که این مادر، پستانهاى زیادى پنهان دارد. و انسان، این فرزند شیطان، مىتواند آنها را بیابد و زیر دندان بگیرد.ص ?-?
......انسان، طرفه معجونى است و عجیب آفریدهاى است. در درون او غوغاست. انگیزهها و عوامل درونى او، مکانیک روح او، سخت در هم پیچیده است.
چه بسا خودنمایىها و یا منفعتجویىها او را از سودهاى زیاد جدا کند. و چه بسا عشق به ثروت او را از ثروتهاى زیاد آزاد کند. و چه بسا عشق به تعریف و شهرت، او را از تمام هستىاش منها کند.
آنها که نفس خویش را مراقب بودهاند و زیر نظر داشتهاند و کنترل کردهاند، بازىهاى او را خوب مىشناسند و نمایشهاى او را خوب مىفهمند و این است که فریب نمىخورند و اسیر اعمال نیستند و در محاسبه، به اعمال خود توجهى ندارند، بلکه در انگیزهى اعمال دقت مىکنند؛ که گفتهاند: «حاسبوا انفسکم » و نگفتهاند : "حاسبوا اعمالکم".
این مهم نیست که در امروز چه کارهایى کردهام، مهم این است که این کارها را براى چه انجام دادهام و از چه عاملى کمک گرفتهام و از چه نفسى به این عمل رسیدهام.ص??-??
......ما خیال مىکنیم همین که چیزى نداشتیم تکلیفى نداریم، در حالى که انفاق، نه به ثروت، که به توانایى ما بستگى دارد.
جایى که برادر من توان قرض ندارد و اعتبار ندارد، من که توانایى دارم و اعتبارش را دارم، به قرض کردن سزاوارترم. او با این قرض، کمرش مىشکند و فکرش مشغول مىشود، اما من که وسیعتر و قوىترم، نه کمرم مىشکند و نه فکرم مشغول مىشود، حداکثر از آبرویم مایه بگذارم ...
خوب! چه اشکالى دارد؟ مگر آبرو را براى چه مىخواهم؟ آبرویى که کارى را از پیش نبرد و گرهى نگشاید، نبودنش بهتر. یکى از بزرگان، از ثروتمندى ارادتمند، بیش از یک میلیون تومان قرض گرفته بود و به بیچارهها رسانده بود.
هنگام احتضار آن بزرگ مرد، این ثروتمند در بالینش نشسته بود و به کار خود فکر مىکرد که با این همه پول چه خواهم کرد و چه خواهند کرد. در این فکر بود که اشکهاى آن بزرگ، او را به خود آورد. پرسید: چرا ناراحت هستید؟ چرا اشک مىریزید؟ بزرگ مرد، آرام، با زبانى که مرگ رفته رفته رمقش را مىگرفت، گفت: اکنون من بر حق وارد مىشوم و او از نعمتهایى که به من داده، بازخواست خواهد کرد?.
اگر از من بپرسد، تو اعتبار داشتى که دو میلیون قرض بگیرى و این پولى بود که آنها مىدادند و صدمه نمىخوردند و آخر سر هم مىتوانستند با ما حساب کنند، من چه جواب بدهم؟
ثروتمند به خود آمد که این مرد از اعتبارش مسئول است و من از داراییم مسئول نیستم؟
او هم از سر هستى خویش برخاست.ص ??-??
?- «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ». تکاثر، 8
کتاب فقر انفاق اثر استاد علی صفایی حائری (ره) عین . صاد را ازاینجا دانلود کنید.