از کتاب روابط متکامل زن و مرد
.....اگر شیطان از دریچهى شهوت و غضب ، از دریچهى نفس و زینت های دنیا داخل مىشود و اظهار مىدارد:
لَأُغْویَنَّهُمْ وَ لَأُزَیِّنَنَّ لهم?؛ که هر آینه آنها را اغواء مىکنم و براى آنها زینت مىبخشم، پس باید با محبت خدا و با بصیرت و معرفت ، راه شیطان را بست و هم زمان به تأمین نیازها پرداخت و به ازدواج و تشکیل خانواده روى آورد، تا با اُنس و عاطفه و کانونهاى گرم خانواده از اغواء و فریب شیطان جلوگیر شد و به تربیت و سازندگى آنها پرداخت.تابحران عاطفه وفشار جنسى وگرفتاریها ? ُُطعمه براى دشمنان قسم خورده فراهم نسازد و فرزندان گرفتار اسلام را در دست کفر و الحاد و فساد و تباهى و خود فروشى و وطن فروشى، اسیر ننماید. ص??
?-حجر،??.
......? - ارزش ازدواج
رفتار و عمل آدمى را مىشود با آثار آن ارزیابى کرد، و مىشود با انگیزه و نیّت و هدف و جهت آن به ارزش رسید.
از آنجا که کارهاى انسانى در بینش و دل آدمى ریشه دارد و در جامعه و هستى اثر مىگذارد، مىتوان به این هر دو عامل ارزیابى توجه نمود.
دو عمل مساوى از دو نفر آدم، مثل دو ازدواج، دو انفاق و احسان و حتى دو شهادت، برابر نیستند. کسى که به خاطر خستگى از دنیا به شهادت روى مىآورد با کسى که با فراغت و آزادى و حتى با اشتیاقها و علاقهها روى مىآورد برابر نیستند.
کسى که براى راحت شدن از سماجت فقیر، دِرهمى مىبخشد با کسى که مىخواهد گذشت و احسان را درس بدهد و بخشش و جوانمردى را بیاموزد یکسان نیستند. به همین خاطر در روایت نبوى آمده؛ لا عمل الاّ بالنِّیَّة و لا نیَّةَ الاّ باصابة السنة?؛ هیچ عملى بدون نیّت و بینش نیست و تحقق نمىیابد، همان طور که نیّت جز با سنّت و همراهى سنّت شکل نمىگیرد. در این روایت ارتباط عمل با نیّت و سنّت مطرح مىشود و همین باعث مىشود که عمل ازدواج با توجه نیّت دو طرف و با توجه به همراهى با سنّت رسول به ارزش برسد.
در واقع عمل آدمى مثل اسکناس است و ارزش اسکناس به پشتوانهى آن است. دو پرنده، دو انسان طبیعى، با یکدیگر جفت مىشوند اما ازدواج و پیوند آنها که از سطح عادتها و غریزهها بالاتر رفته باشند و در حد وظیفه آمده باشند، در آسمانها و در عرش خدا بسته مىشود و خدا آن را مىپذیرد و بر مىدارد.
آنها که به خاطر تمامى نیازها و تمامى ابعاد وجود خویش براى زناشویى، براى انس، براى شناخت کسرىها و ضعفها و بهره بردارى از برخوردها و استقامت در مشکلات ازدواج مىکنند، با آنها که به خاطر عادت و یا به خاطر کسب اعتبار و وجاهت وصلت مىکنند و به سراغ بزرگان مىروند و کسانى را مىخواهند که بر آنها تکیه کنند و به آنها افتخار کنند، برابر نیستند.
اینها ذلیل همین تعلقها و اسیر همین ضعفها مىشوند و دنباله مىشوند، که نقطه ضعفها آدمى را به دنبال خود مىکشاند. مىگویند شترى خوابیده بود. روباهى مىگذشت، به شتر روى آورد و با دم شتر بازى آغاز کرد تا آنکه دمش را با دم شتر گره زد.
شتر برخاست. دم کوتاه این دو به هم گره خورده بود. روباه معلق مانده بود و به دنبال شتر تاب مىخورد. گربهاى این صحنه را دید. از روباه پرسید چه بر سرت آمده؟ روباه گفت: هیچ! با بزرگان وصلت کردهایم!
راستى که ضعفها و تعلقها آدمى را به ذلت مىکشاند و وصلتهاى ذلیل کار جوانمردان نیست. و اگر غفلتى آن را فراهم کرد و وسوسهاى آن را پخت، ادامه نمىیابد و با رنج همراه مىشود و با درگیرى بریده مىشود.
مرد زندگى با کسى همراه مىشود که به این مرد افتخار کند، نه آنکه وثاق و پیوندى را به گردن بگیرد که او را به دنبال بکشاند و در ذلت بنشاند. کسى که مىخواهد در کلاس ازدواج بیاموزد، با کسى که مىخواهد از توشهى ازدواج نواله بخورد و افتخار جمع کند، برابر نیستند.
بیشتر آنچه که بدى و مشکل ازدواج قلمداد مىشود، مثل سختىها و برخوردها و توقعها و انتظارها و درگیرىها و گرفتارىها، در واقع همین بدىها، خوبى و میوهى خوب ازدواج هستند. این آدمى است که باید از حادثهها، از برخوردها و از درگیرىها بیاموزد و از آنچه که آموخت، راهش را مشخص نماید و بر حماقت و اشتباه خود پافشارى نداشته باشد. آدمى مىتواند حتى از بنبستها بیاموزد که راه کجاست و چگونه باید بازگشت و حلقهى زنجیر را باز کرد و بدون سماجت ولج در آوردن، با تفاهم و محبت و مدارا در راه گام برداشت. بیشتر مشکلات ازدواج از همین کله شقىها و لج در آوردنها آغاز مىشود و سپس این زخمهاى کهنه، عفونى و ملالآور مىگردد و به طلاق و جدایى مىانجامد.
اگر کودکى را مىبوسم و او فریاد مىزند و فرار مىکند، نباید لجاجت کنم و اشکش را در آورم. اگر شوخى و مزاحى را با دوستى آغاز مىکنم، نباید به ناسزا و دشمنى بکشانم. این زیاده روىها و حد نگه نداشتنها، باعث درگیرى و خستگى و جدایى مىشود تا آنجا که حضور تو غنیمت نیست و ملالآور است.
این را هم بگویم، به همان اندازه که ازدواج دو نفر ارزش پیدا مىکند، به همان اندازه وسوسه و حسادت دوست و دشمن زیاد مىشود، که درگیرىها را زیادتر مىکند. پس به گونهاى تظاهر نباید کرد که حسادت و دشمنىها بجنبد و سر بردارد، که اگر این حسادتها به زندگى تو آسیب نزند، باعث از هم پاشیدگى زندگى دیگران مىتواند باشد. تو در جمع آنها به گونهاى سخن بگو که توقعها کم و تحملها زیاد بشود و از مشکلات زندگى بهره بردارند و با سختىها هم راحت باشند، چون؛ رنج و راحتى، در ظرفیت قلبى و در پختگى برخوردها است. گاهى آدمى با تمامى راحتىها در رنج است و غصه مىخورد و گاهى با همهى رنجها راحت است و بهره برمىدارد و پاداش مىگیرد.
در نگاه قرآنى ازدواج همسران با اثر سَکَنَ و آرامش?، با اثر لباس و پوشش? و با اثر حرث و بهره بردارى? آمده است. همسران، فورانهاى عاطفى و جنسى و فراغتهاى وسوسه انگیز و کابوسهاى مزاحم و انتظارهاى ملالآور و حرفهاى ناگفته و پرگویىهاى بىحساب را، مهار مىکنند و تعادل و آرامش و تمرکز و تصمیمگیرى را آسان مىسازند.
این درست است که در فرهنگهاى آزاد غربى و شرقى با برخوردهاى آزاد، گرهها به گونهاى دیگر گشوده مىشود و خانواده شکل نمىگیرد، ولى آن وقت که خانواده شکل مىگیرد، سرد و خاموش و حتى سیاه و مصلحت آلوده است. پس مناسبتر همین است که با آموزشهاى دبستانى و راهنمایى و عالى، زمینهى شناخت نیازهاى همسران و روش تأمین نیازها، فراهم شود تا این که محبت و خشونت و یا سکوت و کلام و یا قهر و صلح و یا برخوردهاى سازنده و خرابکار را بشناسند و از انفجارهاى پیاپى نیروها، به ساخت و سازى مناسب برسند و از تخلیهى بىحاصل نیروها، غنیمتى فراهم سازند.
در بیان قرآنى نمىگوید همسرى با همسر آرام مىشود، که مىگوید: لِتَسْکُنُوا اِلَیْها?، نه لتَسکنوا بها. آدمها و تمامى دنیا نمىتوانند دل بزرگ یکدیگر را پر کنند، اما در کنار یکدیگر و همسو و همراه یکدیگر، به تعادل و سکونى دست مىیابند.
نکتهى دوم، لباس و پوششى است که ازدواج براى دو طرف مىآورد و ضعفها و بدىهاى آنها را مىپوشاند و زخمهاى آنها را مىبندد. در واقع آنجا که محبت و علاقه شکل مىگیرد، تو با عیب گویى و باز کردن زخمها شروع نمىکنى، که با مدارا و درمان و پنهان کردن و پوشاندن آن، از شیوع و گسترش آن جلوگیرى مىنمایى تا شماتتها کنترل شود و دور از دشمنىها و حسادتها و شماتتها و تحقیرها، مداوا و درمان صورت پذیرد. قرآن در مورد غیبت از همین عنصر محبت و عشق و ایمان کمک مىگیرد و خطاب به مؤمن عاشق مىگوید: چگونه یکى از شما گوشت برادر مرده خود را مىخورد و از او مىکاهد?. چگونه با رفتار و حرفها و اشارهها او را در دل و چشم دیگران حقیر و ناچیز مىنماید. او را که مرده و در جمع نیست چگونه با دهان خود، کم مىکند و ناقص مىنماید.
اساس محبت و علاقه، باعث پوشش و درمان مىشود و خیر الساترین?، آنجاست که پوشاندن، بـــه درمان کمک مىکند.اما اگر پوشاندن به گسترش درمان نینجامد، این ستر و پوشش و این لباس و نهفتن، کار خوبى نیست، که کارساز نیست و ضایعات بیشترى مىآورد.
نکتهى سوم، حرث و کشاورزى و یا حرث و کشتزار و یا حرث و کِشتهى آدمى است، که حرث به معناى مکان و حاصل و اسم مصدر آمده است و ازدواج، این حاصلها را مىسازد و جمع مىکند و نگه مىدارد.
کسى که زمینى دارد و بذرى دارد و نیازى دارد که اینها را زیاد کند و بارور سازد، باید آفت زدایى داشته باشد، باید زمینه سازى داشته باشد و شخم و شیار را آورده باشد، باید نظارت داشته باشد تا علفها سبز نشوند و دهانهاى مزاحم نیروى زمین را نبرند و توان بذر را نگیرد و باید پس از این همه، حاصل را جمع کند و نگهدارى نماید.
دو طرف ازدواج و مرد و زن باید در این مجموعه فعال باشند و هر دو کار کنند. ازدواجى که هر دو طرف بیدار باشند و توجه داشته باشند هیچ مشکلى ندارد، حتى اگر یکى از دو طرف بیدار و حلیم و فعال باشد مىتواند کارگشا باشد. اما اگر دو طرف بىتوجه باشند، نه آفتها را بشناسند و نه زمینهها را آماده کرده باشند و نه حاصل را جمع آورى نموده باشند، ناچار شیطان صفتها و چپاولگرها، حاصل آنها مىربایند و بهرهها را به یغما مىبرند.ص ??-??
?- وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجا لِتَسْکُنُوا الیها... روم، ??.
?- هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَکُمْ... بقره، ???.
?- نساءُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ... بقره، ???.
?- روم، ??.
?- و لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ. حجرات،
?-بل لانک یا ربِّ خیر الساترین، مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه
کتاب روابط متکامل زن و مرد اثر استاد علی صفایی حائری (ره) عین .صاد را ازاینجا دانلودکنید.