سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! از تو هدایت در گمراهی و بینایی در کوری و راه راست در بیراهه درخواست می کنم . [امام صادق علیه السلام]
کل بازدیدها:----15080---
بازدید امروز: ----4-----
بازدید دیروز: ----5-----
صفایی چه با صفا بود

 

نویسنده: عین.صاد
سه شنبه 86/1/21 ساعت 10:19 عصر

از کتابروش نقد جلد اول (نقد هدف ها و نقد مکتب ها) روش نقد جلد اول - نقد هدف ها و نقد مکتب ها

 ......نگاهى کلى

 هیچ شده که در جمع‏ها و نشست‏ها، شاهد درگیرى‏هاى چند ساعته و کینه‏هاى گره خورده، باشى؟ گره‏هایى که چندین سال باز نمى‏شوند.

 من زیاد شاهد بوده‏ام و مى‏دیدم که خیلى ساده، یک ارزش، یک عقیده، یک آدم، یک مکتب، زیر تیغ انتقاد مى‏رفت... و نقد تا آن حد مبتذل مى‏شد که شکل صورت و دماغ قلمى یا احوالپرسى او مى‏توانست میاندار نقد باشد.

 باز زیاد به از خود راضى‏ها و خود خورها مى‏رسیدم یا لااقل این دو حالت خود رضایى و خود خورى را در خود احساس مى‏کردم.

 آن شهادت‏ها و این احساس‏ها، مرا وادار کرد تا به سوى معیار و اندازه‏هایى براى نقد رو بیاورم و همچون کسانى که اشتباه حواس را باور کرده‏اند در جست و جوى ابزار علمى و غیر متأثر و ثابتى، آستین بالا بزنم.

 من براى نقد خودم و جلوگیرى از غرورها و خود رضایى‏ها، راه‏هاى زیادى داشتم؛ چون بازدهى را با دارایى‏ها مقایسه مى‏کردم؛ چون خودم را با نامردهایى مقایسه مى‏کردم که براى هیچ از خود مى‏گذرند؛ چون خودم را با خودم مقایسه مى‏کردم که در راه گنگ گرفته‏ى خانه‏ام و بیمارى فرزندم، از هیچ مایه مى‏گرفتم و...

 در کنار این همه راه براى شناسایى و ارزیابى و نقد خودم، یک راه ساده داشتم. هر چه مرا خوشحال مى‏کرد و یا رنج مى‏داد، من همان بودم، همانقدر بودم.

 به خودم مى‏گفتم، تو فریب کارهاى بزرگ و کوچک و حرف‏هاى ریز و درشت را نخور. تو درست همانى هستى که تو را خوشحال و یا رنجیده مى‏سازد.

 براى نقد و ارزیابى دیگران؛ چه دوست و چه دشمن، چه همراه و چه سنگ راه، آنها را و کردارهایشان را، با هدفشان مى‏سنجیدم و هدف‏ها را با روشى که در این نوشته آمده مى‏توانستم نقد بزنم و ارزیابى کنم.

 براى نقد مکتب‏هایى که مثل قارچ سبز مى‏شدند، به آنچه که مى‏دهند و به نیازهایى که تأمین مى‏کردند، نظر داشتم ...

 این شکل ابتدایى کار بود. آن هنگام که شروع کردم، نقد در وسعت چشم گیرترى نمودار شد تا آنجا که نقد نقد و نقد ارزش‏هاى ثابت براى نقّادى، در قلمرو نقد درآمدند.

 در این نوشته‏ها پس از بررسى مفهوم و ضرورت نقد به معیار و روش نقد، نظر شده. آنگاه هدف‏ها و سپس مکتب‏ها و سپس آدم‏ها و عمل‏ها، از راه‏هاى گوناگونى، انتقاد شده‏اند. درباره‏ى نقد شناخت و نقد هنر هم، جدا، کارهایى ادامه مى‏یابد.

 آنچه در این نوشته‏ها مطلوب است، نزدیک کردن راه‏هاى دورى است که عمرها را مى‏بلعند و جدا شدن از گذشت‏ها و نرمش‏ها و از سخت گیرى‏ها و خشکى‏هایى است که در حق خویشتن و دیگران داریم؛ سخت‏گیرى‏ها و نرمش‏هایى که بارورى و شکوفایى ما را تهدید کرده‏اند و باعث شکست‏هاى بى‏حساب و یا رویش‏هاى بى‏تناسب گردیده‏اند.ص??-?

 

 ..... ?- نیازها

 انسان همراه بیشتر طلبى و بهتر طلبى و تنوع خواهى، به نیازهاى عظیمى مى‏رسید.

 این نیازهاى بزرگ، او را به اجتماع وادار مى‏کردند و در جامعه گره مى‏زدند.

 در جامعه رابطه‏ها و داد و ستدهایى وجود دارد که از نیازهاى انسان، الهام مى‏گیرند. این رابطه‏ها ضرورت تدبیر و رهبرى و تنظیم و خط مشى را پیش مى‏کشند، تنظیمى هماهنگ با نظام هستى و تدبیرى هماهنگ با ترکیب و استعدادهاى انسان. آنچه با این هر دو هماهنگ نباشد، عامل درد و رنج و انهدام و نابودى جامعه و انسان است. سوخت هر ماشین باید با ساخت آن هماهنگ باشد وگرنه آن را مى‏سوزاند و منهدم مى‏سازد.

 با این معیار به راحتى مى‏توانیم مکتب‏هاى زیادى را کنار بگذاریم؛ چون آنها یا به تنظیم و تدبیر توجهى ندارند و یا در این تنظیم و تدبیر، به هماهنگى آنها با هستى و با انسان توجهى ندارند، در حالى که انسان حتى در ساده‏ترین نیازهایش، حتى در یک لقمه خوراک و یک قطعه لباسش، با تمام هستى رابطه دارد.

 ما در یک هستى و جهان نظام یافته و علمى و علیّتى زندگى مى‏کنیم، جهانى که تمام پدیده‏هایش به هم گره خورده‏اند.

 در این جهان، حتى حرکت الکترون‏هاى مغز تو و تشعشعات وجود تو، بر روى دورترین ستاره اثر مى‏گذارد و از دورترین ستاره اثر مى‏پذیرد.

 در این هستى مرتبط و هماهنگ، انسانى که جزیى از این جهان و در رابطه با تمامى جهان است، نمى‏تواند بى‏توجه به این هماهنگى، هر گونه که مى‏خواهد، خیز بردارد و هر کار که مى‏خواهد بکند.

 قراردادهاى اجتماعى او مادام که در رابطه و هماهنگ با این نظام و با این استعدادها نباشند جز زنجیر انسان و انهدام جامعه چیزى نخواهند داشت.

 انسان، با تمام هستى رابطه دارد، اما به تمام این رابطه‏ها آگاهى ندارد. هنوز چراغ علم او اینقدر شعاع ندارد که تمام این رابطه‏ها را روشن کند و نمى‏توان با این چراغ گرد گرفته راه رفت، حتى نمى‏توان یک لقمه غذا خورد؛ چون یک فساد در این هستى مرتبط، یک فساد نیست و در یک گوشه حبس نمى‏شود که تمام نسل‏ها را آلوده مى‏کند و زمین و دریا را به گند مى‏کشد. و انسان چاره‏اى ندارد، جز مرگ و یا هماهنگى.

 در این مرحله ناچار ضرورت آگاهى به تمام رابطه‏ها مطرح مى‏شود، حتى این آگاهى باید پیش از کوچک‏ترین رابطه‏ى انسان با هستى بدست آمده باشد.

 شاید شاهد جمعى بوده‏اى که لباسشویى و یا ماشین آبگیرى و یا وسیله‏اى دیگر خریده‏اند. اینها خیلى با احتیاط به اجزاء آن دست مى‏زنند. اگر بچه‏ى فضولى بخواهد آن را به برق بگذارد، همه از جا مى‏پرند و داد مى‏زنند و مى‏گویند صبر کن تا راهنمایش را ببینیم.

 اینها پیش از هر اقدام به راهنما، به کتابى روى مى‏آورند که طرز کار را آموخته باشد؛ چون مى‏دانند، یک برخورد ناشیانه با سوختن وسیله، یکى است.

 پس چگونه مى‏توانیم در این هستى مجهول، این انسان غریب را به هر رابطه‏اى اجازه بدهیم، پیش از آنکه به آگاهى رسیده باشد و یا از آگاهى، راهنمایى گرفته باشد.

 آیا این فاجعه را مى‏توانیم بپذیریم که تمام انسان‏هاى تاریخ باج راحتى آخرین انسانى را بپردازند که مى‏تواند با آگاهى تمام در این هستى حساب شده و نظام یافته گام بردارد.

 انسان با تمام هستى رابطه دارد و به این رابطه‏ها آگاهى ندارد، در نتیجه چاره‏اى برایش نیست جز برخورد و بهره بردارى از آگاهى که تمام هستى را در دست دارد و تمام رابطه‏ها را مى‏شناسد...

 حتما این چنین آگاهى وجود دارد، به دلیل این که ضرورت دارد. همانطور که انسان معتقد است که براى او سوخت‏هایى وجود دارد، به همین دلیل که ضرورت دارد.

 در این هستى نظام یافته حتماً به دلیل ضرورت مى‏توان در جست و جوى آگاه، راه افتاد و آن را یافت و از او پذیرفت.

 هر نوع فکر دیگر، بیش از اغفال و وسوسه‏ى انسانى نیست که جز یک راه پیش پا ندارد. یا باید نظام را در هستى نفى کنیم و جهان را، جهانى بى‏بند و بار قلمداد کنیم که هر کس مى‏تواند در آن طشت بیندازد و هر کس مى‏تواند در آن لُکّه برود و خیز بردارد و یا باید در جهان نظام یافته پیش از هر رابطه، این آگاهى را داشته باشیم و یا باید با آگاه و مطلعى پیوند بخوریم.

 از آنجا که نظام هستى، در تجزیه هم به مرحله‏ى بهره‏بردارى رسیده و علم بر آن استوار گردیده و از آنجا که امکان آگاهى در این وسعت براى یک انسان که هیچ، براى تمام انسان‏ها هم نیست، چاره‏اى نیست جز کشف وجود آگاهى که حتماً به دلیل ضرورتش در این هستى منظم وجود دارد.

 امروز به دلیل نظام هستى، به این یقین رسیده‏اند که هر آفتى، دشمنش را با خودش همراه دارد و هر دردى، درمانش در کنارش هست؛ چون این درمان ضرورت دارد و هستى نظام دارد و از هماهنگى برخوردار است.

 ضرورت و نظام هستى دلیل وجود آگاهى است که باید هر مکتبى، پیش از هر گونه تنظیم و تدبیر، با او رابطه داشته باشد.ص??-?? 

کتاب روش نقد جلد اول - نقد هدف ها و نقد مکتب ها اثر استاد علی صفایی حائری (ره) عین.صاد را از اینجا دانلود کنید.


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • نگاهی به تاریخ یهود
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •