از کتاب روش نقد جلد اول - نقد هدف ها و نقد مکتب ها
......نگاهى کلى
هیچ شده که در جمعها و نشستها، شاهد درگیرىهاى چند ساعته و کینههاى گره خورده، باشى؟ گرههایى که چندین سال باز نمىشوند.
من زیاد شاهد بودهام و مىدیدم که خیلى ساده، یک ارزش، یک عقیده، یک آدم، یک مکتب، زیر تیغ انتقاد مىرفت... و نقد تا آن حد مبتذل مىشد که شکل صورت و دماغ قلمى یا احوالپرسى او مىتوانست میاندار نقد باشد.
باز زیاد به از خود راضىها و خود خورها مىرسیدم یا لااقل این دو حالت خود رضایى و خود خورى را در خود احساس مىکردم.
آن شهادتها و این احساسها، مرا وادار کرد تا به سوى معیار و اندازههایى براى نقد رو بیاورم و همچون کسانى که اشتباه حواس را باور کردهاند در جست و جوى ابزار علمى و غیر متأثر و ثابتى، آستین بالا بزنم.
من براى نقد خودم و جلوگیرى از غرورها و خود رضایىها، راههاى زیادى داشتم؛ چون بازدهى را با دارایىها مقایسه مىکردم؛ چون خودم را با نامردهایى مقایسه مىکردم که براى هیچ از خود مىگذرند؛ چون خودم را با خودم مقایسه مىکردم که در راه گنگ گرفتهى خانهام و بیمارى فرزندم، از هیچ مایه مىگرفتم و...
در کنار این همه راه براى شناسایى و ارزیابى و نقد خودم، یک راه ساده داشتم. هر چه مرا خوشحال مىکرد و یا رنج مىداد، من همان بودم، همانقدر بودم.
به خودم مىگفتم، تو فریب کارهاى بزرگ و کوچک و حرفهاى ریز و درشت را نخور. تو درست همانى هستى که تو را خوشحال و یا رنجیده مىسازد.
براى نقد و ارزیابى دیگران؛ چه دوست و چه دشمن، چه همراه و چه سنگ راه، آنها را و کردارهایشان را، با هدفشان مىسنجیدم و هدفها را با روشى که در این نوشته آمده مىتوانستم نقد بزنم و ارزیابى کنم.
براى نقد مکتبهایى که مثل قارچ سبز مىشدند، به آنچه که مىدهند و به نیازهایى که تأمین مىکردند، نظر داشتم ...
این شکل ابتدایى کار بود. آن هنگام که شروع کردم، نقد در وسعت چشم گیرترى نمودار شد تا آنجا که نقد نقد و نقد ارزشهاى ثابت براى نقّادى، در قلمرو نقد درآمدند.
در این نوشتهها پس از بررسى مفهوم و ضرورت نقد به معیار و روش نقد، نظر شده. آنگاه هدفها و سپس مکتبها و سپس آدمها و عملها، از راههاى گوناگونى، انتقاد شدهاند. دربارهى نقد شناخت و نقد هنر هم، جدا، کارهایى ادامه مىیابد.
آنچه در این نوشتهها مطلوب است، نزدیک کردن راههاى دورى است که عمرها را مىبلعند و جدا شدن از گذشتها و نرمشها و از سخت گیرىها و خشکىهایى است که در حق خویشتن و دیگران داریم؛ سختگیرىها و نرمشهایى که بارورى و شکوفایى ما را تهدید کردهاند و باعث شکستهاى بىحساب و یا رویشهاى بىتناسب گردیدهاند.ص??-?
..... ?- نیازها
انسان همراه بیشتر طلبى و بهتر طلبى و تنوع خواهى، به نیازهاى عظیمى مىرسید.
این نیازهاى بزرگ، او را به اجتماع وادار مىکردند و در جامعه گره مىزدند.
در جامعه رابطهها و داد و ستدهایى وجود دارد که از نیازهاى انسان، الهام مىگیرند. این رابطهها ضرورت تدبیر و رهبرى و تنظیم و خط مشى را پیش مىکشند، تنظیمى هماهنگ با نظام هستى و تدبیرى هماهنگ با ترکیب و استعدادهاى انسان. آنچه با این هر دو هماهنگ نباشد، عامل درد و رنج و انهدام و نابودى جامعه و انسان است. سوخت هر ماشین باید با ساخت آن هماهنگ باشد وگرنه آن را مىسوزاند و منهدم مىسازد.
با این معیار به راحتى مىتوانیم مکتبهاى زیادى را کنار بگذاریم؛ چون آنها یا به تنظیم و تدبیر توجهى ندارند و یا در این تنظیم و تدبیر، به هماهنگى آنها با هستى و با انسان توجهى ندارند، در حالى که انسان حتى در سادهترین نیازهایش، حتى در یک لقمه خوراک و یک قطعه لباسش، با تمام هستى رابطه دارد.
ما در یک هستى و جهان نظام یافته و علمى و علیّتى زندگى مىکنیم، جهانى که تمام پدیدههایش به هم گره خوردهاند.
در این جهان، حتى حرکت الکترونهاى مغز تو و تشعشعات وجود تو، بر روى دورترین ستاره اثر مىگذارد و از دورترین ستاره اثر مىپذیرد.
در این هستى مرتبط و هماهنگ، انسانى که جزیى از این جهان و در رابطه با تمامى جهان است، نمىتواند بىتوجه به این هماهنگى، هر گونه که مىخواهد، خیز بردارد و هر کار که مىخواهد بکند.
قراردادهاى اجتماعى او مادام که در رابطه و هماهنگ با این نظام و با این استعدادها نباشند جز زنجیر انسان و انهدام جامعه چیزى نخواهند داشت.
انسان، با تمام هستى رابطه دارد، اما به تمام این رابطهها آگاهى ندارد. هنوز چراغ علم او اینقدر شعاع ندارد که تمام این رابطهها را روشن کند و نمىتوان با این چراغ گرد گرفته راه رفت، حتى نمىتوان یک لقمه غذا خورد؛ چون یک فساد در این هستى مرتبط، یک فساد نیست و در یک گوشه حبس نمىشود که تمام نسلها را آلوده مىکند و زمین و دریا را به گند مىکشد. و انسان چارهاى ندارد، جز مرگ و یا هماهنگى.
در این مرحله ناچار ضرورت آگاهى به تمام رابطهها مطرح مىشود، حتى این آگاهى باید پیش از کوچکترین رابطهى انسان با هستى بدست آمده باشد.
شاید شاهد جمعى بودهاى که لباسشویى و یا ماشین آبگیرى و یا وسیلهاى دیگر خریدهاند. اینها خیلى با احتیاط به اجزاء آن دست مىزنند. اگر بچهى فضولى بخواهد آن را به برق بگذارد، همه از جا مىپرند و داد مىزنند و مىگویند صبر کن تا راهنمایش را ببینیم.
اینها پیش از هر اقدام به راهنما، به کتابى روى مىآورند که طرز کار را آموخته باشد؛ چون مىدانند، یک برخورد ناشیانه با سوختن وسیله، یکى است.
پس چگونه مىتوانیم در این هستى مجهول، این انسان غریب را به هر رابطهاى اجازه بدهیم، پیش از آنکه به آگاهى رسیده باشد و یا از آگاهى، راهنمایى گرفته باشد.
آیا این فاجعه را مىتوانیم بپذیریم که تمام انسانهاى تاریخ باج راحتى آخرین انسانى را بپردازند که مىتواند با آگاهى تمام در این هستى حساب شده و نظام یافته گام بردارد.
انسان با تمام هستى رابطه دارد و به این رابطهها آگاهى ندارد، در نتیجه چارهاى برایش نیست جز برخورد و بهره بردارى از آگاهى که تمام هستى را در دست دارد و تمام رابطهها را مىشناسد...
حتما این چنین آگاهى وجود دارد، به دلیل این که ضرورت دارد. همانطور که انسان معتقد است که براى او سوختهایى وجود دارد، به همین دلیل که ضرورت دارد.
در این هستى نظام یافته حتماً به دلیل ضرورت مىتوان در جست و جوى آگاه، راه افتاد و آن را یافت و از او پذیرفت.
هر نوع فکر دیگر، بیش از اغفال و وسوسهى انسانى نیست که جز یک راه پیش پا ندارد. یا باید نظام را در هستى نفى کنیم و جهان را، جهانى بىبند و بار قلمداد کنیم که هر کس مىتواند در آن طشت بیندازد و هر کس مىتواند در آن لُکّه برود و خیز بردارد و یا باید در جهان نظام یافته پیش از هر رابطه، این آگاهى را داشته باشیم و یا باید با آگاه و مطلعى پیوند بخوریم.
از آنجا که نظام هستى، در تجزیه هم به مرحلهى بهرهبردارى رسیده و علم بر آن استوار گردیده و از آنجا که امکان آگاهى در این وسعت براى یک انسان که هیچ، براى تمام انسانها هم نیست، چارهاى نیست جز کشف وجود آگاهى که حتماً به دلیل ضرورتش در این هستى منظم وجود دارد.
امروز به دلیل نظام هستى، به این یقین رسیدهاند که هر آفتى، دشمنش را با خودش همراه دارد و هر دردى، درمانش در کنارش هست؛ چون این درمان ضرورت دارد و هستى نظام دارد و از هماهنگى برخوردار است.
ضرورت و نظام هستى دلیل وجود آگاهى است که باید هر مکتبى، پیش از هر گونه تنظیم و تدبیر، با او رابطه داشته باشد.ص??-??
کتاب روش نقد جلد اول - نقد هدف ها و نقد مکتب ها اثر استاد علی صفایی حائری (ره) عین.صاد را از اینجا دانلود کنید.