سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند، دانشمند نمی شود، تا اینکه . . .در برابر دانشش چیزی از کالای پست دنیا نگیرد . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----15084---
بازدید امروز: ----8-----
بازدید دیروز: ----5-----
صفایی چه با صفا بود

 

نویسنده: عین.صاد
چهارشنبه 86/1/15 ساعت 9:4 صبح

از کتاب  روش نقد جلد چهارم - نقد مکتب ها ، آرمان تروش نقد جلد چهارم - نقد مکتب ها، آرمان تکامل-مارکسیسمکامل-مارکسیسم

 ..... انسان و انقلاب

 با توجه به اصل ترکیب و اصالت انسان و آزادى و انتخاب او،

 و با توجه به نقش انسان در تاریخ و حاکمیت انسان بر تاریخ و جامعه و محیط،

 و با توجه به نظام علّیّتى و علمى هستى، مى‏توانیم تمام تاریخ انسان را بفهمیم و مى‏توانیم آینده‏ى او را پیش بینى کنیم؛ چون انسان آزاد پا در راهى حساب شده دارد که مى‏تواند درگیر شود ولى نمى‏تواند با درگیرى‏ها ادامه بدهد، مجبور است بازگردد.

 در هستى حساب شده و در جامعه‏ى مرتبط، هنگامى که یک واحد از جاى خود جدا مى‏شود از عدل فاصله مى‏گیرد و با ظلم پیوند مى‏خورد ناچار به حدود و بندها برخورد خواهد کرد و به درّه‏ها خواهد افتاد.

 این ظلم، این فسق، این بیرون افتادن از جایگاه‏ها نظام‏ها را مى‏شکند و نظامى تازه مى‏سازد و این نظام تازه وابسته به انتخاب و رهبرى انسان است که آیا همراه حدود باشد و یا درگیر با آن‏ها.

 آنچه در دوره‏هاى گوناگون تاریخى نقش فعال را دارد همین ظلم، همین فسق3، همین بیرون افتادن از حدود و جایگاه‏ها است که نتیجه‏اش انقراض آن‏هایى است که شروعش کرده بودند و البته این دور نهایى درگیرى است که خود نظام هستى و «مرصاد» جلوگیر آن‏هاست، ولى پیش از این مرحله ناچار آن‏ها که از راه بیرون افتاده‏اند با کسانى روبرو خواهند شد که پاسدار راه هستند و رهبرانى بیدار و انسان‏هایى مبارز و انقلابى.

 اینها که به راه افتاده‏اند پیمان داده‏اند که خلیفه اللَّه باشند و پیمان داده‏اند که برتجاوزها قرار نگیرند و آرام نشوند هنگامى که یاورى دارند. و پیمان داده‏اند که از بطن حادثه‏ها و در شب تاریک جزیره یاورها را بیرون بیاورند، اگر چه یاورشان نیست.

دوستى با خدا همان‏طور که بهره‏هاى عظیمى در خود گرفته است، غرامت سنگینى هم دارد.

 آنچه خدا تعهد کرده به عهده‏ى آن‏هایى قرار مى‏گیرد که با او تعهد کرده و با او پیمان بسته‏اند.

این على است که باید عهده‏ى خداى را عهده دار شود و رزق تمام خلق را به دوش بگیرد. براى آن‏ها نیازهاشان و شناخت و یقین و عشق و وسعت و قرب را فراهم آورد و در برابر آن‏ها که تجاوز کرده‏اند سنگر بگیرد و هیچ سستى به خود راه ندهد، که او در راه است و در راه وحشتى نیست بر فرض رهروى نباشد راه هست صراط هست و مرصاد هست و خدا و قیوم بر راه و بر صراط و بر مرصاد پاسدارى دارد.

 با توجه به این اصل ترکیب و نقش حاکم انسان و نظام علّیّتى هستى، مى‏توانیم تمام تاریخ انسان و از جمله درگیرى‏ها و مبارزه‏هاى او را بفهمیم و مى‏توانیم انسان انقلابى را محک بزنیم.

 آن‏ها که مى‏خواهند تاریخ انسان را با یک جبر و با یک بُعد انسان توضیح بدهند و تحلیل کنند، گمراه خواهند شد و به بن‏بست خواهند رسید.

 درگیرى‏هاى اجتماعى انسان همانند درگیرى‏هاى فردى او فقط از نظام روابط تولیدى مایه نمى‏گیرند و در نزاع‏هاى طبقاتى خلاصه نمى‏شوند. این درگیرى‏ها فقط به خاطر هدف رفاه و در شکل انقلاب‏هاى خونین یا همراه تلقین و فشار و سازماندهى سربازخانه‏اى نیستند. ضرورت مبارزه فقط با قوانین تحولى تاریخ روشن نمى‏شود، همان‏طور که با احساس انسانى و با ضرورت تکاملى و با نهادهاى سنتى روشن نمى‏شد.

 آن‏ها که در مبارزه‏ها قلّه‏هاى بلندترى خواسته‏اند، اینها نمى‏توانند با احساس انسانى، مبارز بسازند؛ چون این احساس، بالاتر از حقوق بشر نمى‏زاید و در برابر احساس‏هاى دیگر انسان تاب تحمل ندارد، از پاى مى‏افتد. آن‏ها که با تلقین و با تکیه بر این احساس مى‏خواهند به محرومان برسند و به خلق محروم صدقه بدهند اشتباه کرده‏اند.

 اصولاً خلق نیازى به صدقه رسانى ندارد. او خودش به اندازه‏ى خودش هست. هنگامى که بفهمد از او گرفته‏اند و هنگامى که عینیّت برایش مفهوم شود و به ذهنیّت برسند و هنگامى که گذشته از اینها بفهمد مى‏تواند غیر از این باشد، آن وقت آرام نمى‏گیرد، که عصیان مى‏کند و حتى ضعف و ترسش او را به قدرت مى‏رساند و مسلحش مى‏کند و راهش مى‏اندازد.

 یک پرنده هم هنگامى که به خانه‏اش هجوم مى‏آورى، با تمام ضعفش گارد مى‏گیرد و با منقارش حمله مى‏کند.

 آنچه قدرت‏ها را استوار مى‏کند و بزم فرعون‏ها را گرم مى‏کند جهل و تاریکى مردم است؛ همین که پر شدند و سرشار شدند و در نور، خودشان را دیدند که کمتر از فرعون نیستند، دیگر خودشان فرعون مى‏شوند و براى او آب نمى‏برند.

همان‏طور که گذشت، ظلم و فشار، درگیرى و عصیان را مى‏زاید و همین است که مى‏گویند با کفر مى‏توان حکومت کرد، ولى با ظلم هرگز.

البته هر قدر بینش ما از ظلم، عمیق‏تر و گسترده‏تر شود، درگیرى‏ها گسترده‏تر خواهند شد. ما گاهى ظلم را در این مى‏بینیم که نان ما را گرفته‏اند و لباسمان را برده‏اند و شکم‏مان را خالى گذاشته‏اند و گاهى حتى مى‏بینیم که مغزخالى ما و قلب کویر ما و اندیشه‏ى تاریک ما و روح تنگ و ضعیف و ناتوان ما و وجود بى‏شخصیت ما، همه و همه مظلوم هستند و همه را خالى گذاشته‏اند و بارش را برده‏اند که زیر بارم ببرند، اینجاست که حتى اگر نان هم به من بدهند با آن‏ها درگیر مى‏شوم که از نیرویم بار نکشند، حتى اگر علوفه‏ام را هم آماده کنند برایشان پشگل هم نمى‏اندازم و گولشان را نمى‏خورم، که من خودم را شناخته‏ام که بیشتر از آب و نان هستم و آن‏ها را شناخته‏ام که ستمگر هستند تا آنجا که اگر زمین کویرى ببینم ظلم آن‏ها را مى‏بینم و اگر کوه لختى را ببینم چپاول آن‏هارا مى‏بینم و اگر رنگ زردى و روح خسته‏اى را ببینم ظلم آن‏ها و نبود تربیت را مى‏بینم.

 این چنین برداشتى از ظلم است که بلال‏هاى تاریخ را با عُمَرهاى تاریخ، نه با فرعون‏ها و عثمان‏ها، که با عُمَرها، عُمَرهایى که حتى از انوشیروان‏ها عادل‏تر هستند درگیر مى‏کند.

 بلال حتى براى عمر اذان نمى‏گوید، که ظلم را محدود نمى‏بیند. مغزى که از نور و دلى که از شور خالى شده، مظلوم است و آن‏ها از حاکم، آقا بالاسر نمى‏خواستند. حاکم بایست مغز و قلب و عقل و روح آن‏ها را با شناخت و احساس و سنجش و وسعت و قدرت همراه مى‏ساخت.

 آن‏ها که شماره‏ى وجودى خود را شناخته‏اند به این لباس‏هاى تنگ و کوتاهى که اینها برایشان، براى به کار گل گماشتنشان فرستاده‏اند، قانع نخواهند شد.

 اینها زود از مکتب‏ها و درّه‏ها و باتلاق‏ها مى‏گذرند. کسانى در پوشاک فروشى معطل مى‏شوند و لباس‏ها را به تن مى‏کنند تا بفهمند و سال‏ها مى‏مانند تا تحقیق کنند، که شماره‏ى خودشان را نمى‏دانند و یا با کسانى روبرو شده‏اند که از شماره لباس‏ها بى‏خبر هستند.

 مدعى مکتبى که مى‏داند چه دارد و تویى که مى‏دانى چه مى‏خواهى، دیگر معطلى و وقت کشى نخواهید داشت. این بینش و این دید، در تو قدرتى مى‏سازد که به پا بایستى و این شناخت در تو عشقى و حرکتى را مى‏زاید که عقیم نمانى، زاینده و مبارز و انقلابى باشى.

 و این انسان انقلابى با انسان‏هاى دیگر تفاوت‏ها دارد:

 هم در مبناى انقلابش،

 و هم در خواسته‏هاى انقلابى‏اش،

 و هم در نوع سازماندهى‏اش و سازمان پذیرى‏اش،

 که مبناى انقلابش ظلم وسیع است و خواسته‏اش رزق گسترده و خاستگاهش حتى سرزمین رفاه و آزادى و نوع سازماندهى‏اش، نه سربازخانه‏اى و بکن نکن و انضباط بى‏حساب، که مهره‏ها خود باید انتخاب کنند و در آزادى به یکدیگر وابسته شوند و با شناخت اهمیّت‏ها و عهده‏دارى تربیت‏ها هماهنگ گردند و سازمان بگیرند.

 اینها در محکوم‏ترین چهره‏هاشان، مهاجم‏ترین چهره‏ها را دارند و اینها همیشه پیروزند. در تاریک‏ترین لحظه‏ها در کنار خط حاکم و خط ظلم، خط دیگر را مى‏گذراند و راه دوم را مى‏سازند تا زمینه‏ى انتخاب‏ها فراهم شود.

 این کار اول اینهاست و سپس این مهره‏هاى زنده و این کادر آگاه، به آن نوع سازماندهى مى‏رسند که هر کس با اهمیّت‏ها و تربیت‏ها با دیگران هماهنگ شود، نه با امر و نهى‏ها و انضباطها.

 و چنین نوع سازماندهى فقط در جمعى امکان‏پذیر است که هر واحد آن؛ هم کارمند و هم مدیر، هم رعیت و هم راعى باشد؛ که: «کُلُّکُمْ راعٍ و کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعْیَتِهِ».

این جمله از یک نوع جمع عالى‏تر و یک نوع رهبرى و سازماندهى دیگر خبر مى‏دهد که هنوز هم نمى‏فهمندش. چرا؟ چون انضباط و دیسیپلینى را ترجیح مى‏دهند که بى‏درد سر است.

 اینها راه سریع را مى‏خواهند، نه صحیح را. اینها نظم را مى‏خواهند و سرعت را، حتى اگر بر خلاف نظام انسان باشد و نفى و مسخ او.ص???-??? 

کتاب روش نقد جلد چهارم - نقد مکتب ها ، آرمان تکامل-مارکسیسم اثر استاد علی صفایی حائری(ره)عین.صاد را از اینجا دانلود کنید.


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • نگاهی به تاریخ یهود
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •